امشب زمین و آسمان دارد به لب این زمزمه
زینب علی، زینب حسن، زینب حسین و فاطمه
در گوشِ زهرا جبرئیل آرام نجوا می کند
این رازِ مکنونِ خدا این کوثرِ بی خاتمه
حوا و مریم گلفشان در مقدمِ این عالمه
این اخترِ برجِ حیا سر زد ز کانونِ ولی
لبخندِ شادی بر لبِ زیبای زهرا و علی
چشمانِ نازش را گشود اول به سمتِ کربلا
از فرش تا عرش خدا شد با نگاهش منجلی
سامان گرفت از عشقِ او جریانِ عشق و همدلی
آغوشِ او تا وسعتِ زخمِ عمیقِ بیکران
ارکانِ دین تدوین شده بر شانه ی این آسمان
او که صبوری را به دوشِ خود امانت میکشید
عشق از نهانش ریشه زد تا ماورای کهکشان
داده به عشاقِ حسین این راه را زینب نشان
خورشید و ماهِ آسمان بهرِ سلامش آمده
هر خطبه از نطقِ علی شرحِ کلامش آمده
تا آمده با خود نسیمِ کربلا آورده است
هفتاد و دو بار این زمین تعظیمِ نامش آمده
هم آدم و جنّ و مَلک عبد و غلامش آمده
حک میشود نام حسین بر سینه ی شیدایی اش
بوی تولاّ میدهد دستانِ آشورائیش
در شامِ تارِ کوفیان صبحِ سعادت می دمد
خون و شهادت می چکد از خطبه ی غرائیش
اِلّا جمیلا می شود آیینه ی زهرائیش
قبل از تولد زینبِ کرببلایی می شود
در آتشِ عشقِ حسین یکسر فدایی میشود
هی قطره قطره آب شد در بحرِ مَوّاجِ بلا
آخر شهیدِ زنده ی راهِ ولایی می شود
تعبیرِ نامش تا ابد گو نینوایی می شود
- شنبه
- 29
- آذر
- 1399
- ساعت
- 17:14
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه