در اين كوفه پر از غمها شدم من
غريب و بي كس و تنها شدم من
كجايي چاه تنهايي حيدر
شبيه حضرت مولا شدم من
چه بي صدا مي خوانم – به لب دعا مي خوانم
الهي عمر من امشب سرآيد
الهي دلبرم كوفه نيايد
ميا كوفه 2 حسين جان – 2
همه آهنگران مشغول كارند
كه خنجر بر گلوي تو گذارند
زنان و دختران اينجا براي
گلوبند رقيه نقشه دارند
براي تو دل تنگم – به عشق تو مي جنگم
الهي تار مويت كم نگردد
قدت بالين اكبر خم نگردد
ميا كوفه 2 حسين جان – 2
من از بالاي اين دارالاماره
لبم پرخون و قلبم پاره پاره
حلالم كن شدم شرمنده ي تو
ببين ديگر ندارم راه چاره
براي تو بي تابم – كجايي اي اربابم
فقط دارم ز تو يك جمله خواهش
پس از من دخترم را كن نوازش
- دوشنبه
- 1
- دی
- 1399
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
محمد مهدی روحی
ارسال دیدگاه