نيلى بوَد ز سيلى بيگانه، روى من
داغ پدر، سپيد نمودهست موى من!
شبهاى درد و ناله و غم، تا سپيده دم
با پهلوى شكسته بود گفتگوى من!
تابى به تن نمانده و زينب ز روى مهر
وقت نماز آورَد آب وضوى من!
بيزارم از جفاى نفاق افكنانْ پدر!
جز مرگ در جهان نبوَد آرزوى من!
دخت تو از حريم ولايت دفاع كرد
چون بود آبروى على، آبروى من
رخت از جهان به سوى جنان مىكشيم ما
از كردگار خواهشم ايناست: شوى من
تا ننگرد به بازوى آزرده و كبود
از زير پيرهن بدهد شستشوى من
روز جزا پناه دهم "تائب" حزين
گر آيد از طريق محبت به سوى من
مرحوم تائب
- سه شنبه
- 2
- دی
- 1399
- ساعت
- 12:43
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه