• یکشنبه 4 آذر 03


شعر حضرت رقیه (س) (دیگر نشانی نمانده، ازگیسوان بلندم)

1242
3

دیگر نشانی نمانده، ازگیسوان بلندم
با اینکه مویی ندارم، بر چادرم پایبندم
بردند ما را اسیری، از راه های کویری
روحم کنار تنت ماند، از کربلا دل نکندم

 

دستم همیشه دخیلِ، دیوار یا دستِ عمه
در خردسالی پدرجان، حس می کنم سالمندم!
نه مرهمی نه دوایی، زخم عمیق سرت را
با معجر پاره ی خود، ای کاش می شد ببندم
در پاسخ خندۀ تو، اشک است تنها جوابم
خیلی خجالت کشم چون، دندان ندارم بخندم
شاعر:وحید قاسمی

 

  • دوشنبه
  • 20
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 13:0
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران