وا اماه
مادرم توی بستره
وا اماه
دیگه پلکاش نمی پره
به موهام
دیگه شونه نمی زنه
ولی بازم یه مادره
وقتی می لرزه دستاش حسن تنهاش نمی ذاره
می خواد بخوابه شب ها ولی زخماش نمی ذاره
یه طرف درد بازو
یه طرف زخم پهلو
همه ی بسترش باز
پره از خونه ابرو
وا اماه
غم عالم تو قلبمه
وا اماه
غم تو داغ عالمه
وا اماه
تازه فهمیدم این روزا
چرا اینجور قدت خمه
می خوای بلند شی از جا ولی تنها نمی تونی
بابا می سازه تابوت دیگه پیشم نمی مونی
علی خونه نشینه
کاشکی بابام نبینه
هنوزم خون تازه
میاد از زخم سینه
وا اماه
حسنت نیمه جون شده
وا اماه
چادرت غرق خون شده
وا اماه
کفنا رو آوردی و
گریه هام بی امون شده
بگو چه کار کنم با حسین و گریه ی شب هاش
بگو چه کار کنم با حسین و داغ عاشوراش
منم و درد پیری
چه کنم با اسیری
یه سری روی نیزه
منم و سر به زیری
- پنج شنبه
- 4
- دی
- 1399
- ساعت
- 11:56
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه