ای تو آرامش هر ساحل و دریا زینب
شده ام باز تو را غرق تماشا زینب
ای نگاه تو نسیم از دل جنت برده
این تویی در همه جا سایه ی طوبا زینب
ای بلندای مقام تو زبانزد ما را
آمدی عشق بتابی شب یلدا زینب
زینت افزای علی نام دل انگیزت شد
این تویی آینه ی عصمت زهرا زینب
می چکد عطر ز چشمان علی ، باید گفت
شده همسایه ی گل دیده ی مولا زینب
نور تو جلوه ی ماه است به جانها آری
مهر تو در دل ما عین تولا زینب
تو همان لاله ی سرخی که نیاید مثل ات
می شود عشق به دست تو شکوفا زینب
از همین روز به زیبایی نامت سوگند
از تو شد منظره ی عاطفه زیبا زینب
تا در آغوش حسین آمدی و خندیدی
خیمه زد کرب و بلا در دل صحرا زینب
به مدیح تو زبان دل «یاسر» گویاست
نه زبان ، بلکه قلم هم شده گویا زینب
شاعر:محمود تاری
- پنج شنبه
- 4
- دی
- 1399
- ساعت
- 15:13
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه