ای غریب مدینه همسر با وفای من
اینقدر دعا نکن دیگه برا شفای من
بدجوری اسباب زحمتت شدم بسه دیگه
خیر ببینی علی جون سوختی چقد به جای من
شنیدم همسایه ها از دست من خسته شدن
من میرم راحت بشن از دست گریه های من
نفسم در نمیاد از بعد اون دیوار و در
لحظه های آخره درنمیاد صدای من
پهلو وُ بازوم شکسته کمرم درد میکنه
کبوده صورتم و میلرزه دست و پای من
شبونه غسلم بده شبونه بسپارم به خاک
نمیخوام قاتل من بیاد برا عزای من
من میرم اما برای بچه هام دلواپسم
بعد من جون توو این سه تا نوگلای من
از کوچه چیزی نپرس که مجتبی دلش پره
من که خوردم رو زمین طفلکی شد عصای من
موهای زینبَمو شونه بزن پریشونه
بگو کم گریه کنه اشک بریزه برای من
شبا رو سر حسینم کاسه ی آب بذاری
خیلی زود تشنه میشه شهید کربلای من
شاعر:مجیدمرادزاده
- پنج شنبه
- 4
- دی
- 1399
- ساعت
- 15:52
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه