دنیا چه کرد با غزل عاشقانهات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانهات
ای کوه غم که روی زمین راه میروی
تابوت کیست نیمۀ شب روی شانهات؟
غم شعله میکشد به بلندای آه تو
آتش نشست بر در و دیوار خانهات
بگذار سر به سجده نهم، گریه سردهم
بر ساحل بلند غم بیکرانهات
بیتو تمام شهر به بنبست میرسد
بانو چقدر کرده دل من بهانهات
شلاق باد بسته نگاه پرنده را
گم میشود مسیر تو و آشیانهات
دستاس چرخ میخورد و نوحه میکند
با اشکهای گندمی دانه دانهات...
- یکشنبه
- 7
- دی
- 1399
- ساعت
- 10:9
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
فائزه زرافشان
ارسال دیدگاه