بی وفا دنیا مگیر دنیا مگیر از من جوونم رو
با غمِ زهرای من زهرای من می گیری جونم رو
دیگه از این زمونه خسته ام
زیر بار غمت شکستم
کاشکی چشمم میونِ کوچه
بسته می شد به جای دستم
آخه زهرا چرا از حیدرت تو رو می گیری
موقعِ پاشدن دستاتو به زانو می گیری
می اُفتی از نفس دستاتو رو پهلو می گیری
مرو ای همدمِ تنهایی ام علی غریبه 3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نا نجیب بر روی تو بر روی تو سیلی چه بد می زد
بی حیا پیش علی پیش علی تو را لگد می زد
بی مُروت چرا چنین زد
ضربه ها بر تو نازنین زد
دیدنِ خون روی دیوار
فاتح خیبرو زمین زد
حالا من موندم و غم مونده و زهرا وبستر
حالا من موندم و بی تابی و نگاه دختر
حالا من موندم و میخ در و یه دیدهء تر
مرو ای همدمِ تنهایی ام علی غریبه 3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختری بیچاره شد بیچاره شد با دیدن مسمار
مادری زد دست و پا زد دست و پا بین در و دیوار
پشت در پیکرش میسوزه
داره موی سرش میسوزه
خیلی سخته ببینه طفلی
چادر مادرش میسوزه
الهی هیچ کسی این صحنه رو ندیده باشه
قدِ بانوی هجده ساله ای خمیده باشه
گمونم موقعِ مرگ علی رسیده باشه
مرو ای همدمِ تنهایی ام علی غریبه 3
- یکشنبه
- 7
- دی
- 1399
- ساعت
- 12:26
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه