كاروان غم بدشت نینوا چون در رسید
كاروان غم بدشت نینوا چون در رسید
بانك تكبیر آمد و صبح بلد آن دم رسید
كربلا كرب و بلا دشت و بلا دشت بلا
خوان ذلت گسترد با حزن و حسرت املاء
جامها پر از غم و پر محنت از قالوا بلی
شاه دین را وعده بود و برویش مهمان رسید
از درد شد كربلا از خجلت ین میهمان
زان بدی پر ناله و پر آه شد ین میزبان
شه پذیرائی چنین دیدش بدادش جسم و جان
چرخ از ین خلعت بر آن حرمت بتن جامه درید
زد بكوی خیمه و برداشت از عشرت مهار
لشكر عم بهر زینب شد قطار اندر قطار
كی برادر خرگه بابم علی را بد قرار
در فرازی از چه بر عكس پدر خیمه زدند
خواهرا كز جام غم روز ازل می خورده ام
عكس روی یار را اندر پیاله دیده ام
زان سبب خرگه به عكس باب خود بستوده ام
او بفیروز ی بدی باشم ببید من شهید
زینبا بهر حسین كرب و بلا سد مرغزار
وعد قوم و دود آه و اشك چشم زرین بهار
نوجوانان لاله خون دلها شود بس داغدار
از جفا باد خزان بید برین گلشن وزید
بوده ام مرغ قطا دشت بلا دارم قفس
جان دهم لب تشنه خرگاهم بسوزد از قفس
وین همه صیاد كفر آخر همی دارد هوس
دخترانم چون غزال از خیمه گه بید رمید
كربلا گلزار غم سوته دلان بلبل زوی
تیرها خار ستم نو خط جوانان گل زوی
نغمه ها ز اهل حرم افراشته غلغل زوی
شاه تشنه دمبدم جام بلا بر سر كشید
موج زد نهر فرات و میراز او وحش و طیور
لب بخشكید از حسین سیراب شد قوم شرور
بد محرم شد محرم بر نوجوانان نی ضرور
آب و نان بر روزه دار الله اكبر چون شنید
خونی حق مغفرت را بی سزاوار است جون
توام در طریقت با جنود مشركان
شد دل " صهبائی " اندر انتظارت خون فكار
آرزوی وصل دارد با كمال امتنان
- دوشنبه
- 24
- آبان
- 1389
- ساعت
- 3:49
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه