پروانه سوخت،روی زمین پیچ وتاب خورد
مسمار روی بال و پرش با شتاب خورد
او بار شیشه داشت و گفتا امان دهید
اما به پهلویَش لَگَدی در جواب خورد
سیلی اگر چه پیش نگاه علی نَخورد
بر بازویَش غَلاف ولی بی حساب خورد
تنها میان شعله دِفاع از علی نَکرد
زهرا تَمام عمر غمِ بوتراب خورد
نامرد بود ثانی و بعد از شرارتَش
با قُنفذ و مُغیره نِشَست و شَراب خورد
هر چند در سَقیفه بنایش نَهاده شد
از برکه ی غدیر خُم این کینه آب خورد
- یکشنبه
- 7
- دی
- 1399
- ساعت
- 15:8
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
علی اصغر یزدی
ارسال دیدگاه