ای قرار خانه من پیش طفلانت بمان
گر روی ای فاطمه گردد بهار من خزان
مجتبی چه دیده در کوچه کهاو چندین شب است
زانوی غم در بغل بگرفته بی تاب و توان
بین کوچه راه میرفتم مغیره آمد و...
خنده ای بر من زد و برد از دل حیدر امان
موی زینب شد پریشان شانه در دستت بگیر
بر لب از داغتو دارد ناله و آه و فغان
بس که دیدی رنج در راه حمایت از علی
در جوانی گشته ای ای یاور من قد کمان
کشته شد محسن ز بس خوردی لگد از دشمنم
ناله ات آن دم زد آتش بر دل کروبیان
منغریب افتاده ام در بینمردم فاطمه
تو از اینجا میروی پیش پیمبر در جنان
کن حلالم در حمایت از تو دستمبسته بود
امربر صبر ازسوی احمد شدم در این زمان
فاطمه حرفی بزنچیزی بگو با شوهرت
ای کلام دل نشینت بر علی آرام جان
پیش چشمکودکانت در دعای نیمه شب
با خدایت کرده ای عجل وفاتی را بیان
ذکر لب های حسینت آیه امنیجیب
هم صدا با او تلاوت کرد قرآن آسمان
《یا مَن اسمُه》خوانده زینب تا بگیری تو شفا
لرزه افتاد از نوایش در دل کون و مکان
میروی و از فراقت عاقبت دق میکنم
دارم از سوز فراقت دائما اشک روان
- یکشنبه
- 7
- دی
- 1399
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
یونس وصالی خوراسگانی
ارسال دیدگاه