• دوشنبه 3 دی 03


مرثیه حضرت زهرا -(اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر!)

608
3


اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر!
شاید که خندیدی کمی با این بهانه

وقتی به دستت نای بالا آمدن نیست
من میزنم بر تار موهای تو شانه

بعدش برایت لقمه میگیرم عزیزم
هی ضعف کردی هی قرار از سینه بردی

زینب فدایت! آب رفتی بین بستر
یک چندوقتی هست که چیزی نخوردی

حالا برای بیشتر مثل تو بودن
از بقچه ات سر میکنم چادرنمازی

یک امشبی را قول دادی که بخندی
جان پدر گریه نکن هی بین بازی

مثل خودت من گَرد میگیرم ز خانه
بعدش غبار ذوالفقار پر ز هیبت‌...

جای حسن را پهن کردم خاطرت جمع
اینهم بفرما کاسه ی آب حسینت

مثل تو هرشب می‌نشینم رو به قبله
مثل همان شبها که سالم بود پهلوت

همسایه ها را هم دعاشان میکنم من
هرچند درب خانه را بستند بر روت


شیرین زبانی میکنم شاید بخندی
شاید نبینم لحظه ای محزونی ات را

از فضه (شستن) یاد میگیرم بزودی
تا که بشُویَم رخت‌های خونی ات را
 

اما خودمانیم، خیلی کار سختیست!
مادر شدن،جای تو بودن،غصه خوردن

با سن اندک خانه داری کار سختیست
زود است کار خانه را بر من سپردن

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:56
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران