• جمعه 2 آذر 03


غزل فاطمیه -(گریه کُنَت از غصه ات دق میکند حتما)

406

گـریه کُنت از غصّه‌اَت دق می‌کند حتماً
چیزی نمانده از تنت این روزها اصلاً

پهلوبه‌پهلو می‌شوی در بسترت هر وقت
گلها شکـفته می‌شود بر رویِ پیراهن

دَستاسْ را چـرخاندی و نانی فراهم شد
آماده کردی خانه را با صحبت از رفتن

دادی به زینب بسته‌ای با روضه‌هایِ باز
بابا کفن دارد... حسن دارد... حسین اصلاً

این خانه را بی تو تصـوّر هم نباید کرد
این روضه‌یِ بی‌مادری چه می‌کند با من

بالایِ بستر می‌نشیند دخـترت زینب
دارد به دستش باز هم اِنگار پیـراهن

یک روز هم از رویِ تَل می‌بیند او دلبر
پیشِ دو چشمِ مادرش در حالِ جان‌کـَنْدن

سر می‌بُرد خنجر چرا بد می‌بُرد خنجر؟!...
سالم نمانده جایِ یک بوسه به رویِ تن

ذکـرِ مدینه ذکـرِ گودالِ غـم و زینب
شد العجل مهدی  بیا  ای دلربایِ من

  • دوشنبه
  • 8
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران