هنوز این خانه بر تن رخت اندوه پدر دارد
کجا دنیا از اندوه دل زهرا خبر دارد؟!
اگر خورشید مان رفت از میان، هان ای شباویزان!
هنوز این آسمان در دامنش قرص قمر دارد
مخواهید از علی در دست هاتان دست بگذارد
که او مرد است و مرد از جمع نامردان حذر دارد
مخواهید از علی سخت است در جمع شما بودن
که در جمع شغالان شیر بودن درد سر دارد
بترسید از جسارت بر حریم اهل بیت عشق
خدا هر لحظه بر احوال این منزل نظر دارد
...
کسی می آید از این کوچه با یک صورت نیلی
خدایا! مادر ما دست در دست پسر دارد
هلا ای خارهای خشک صحراهای بی مهری!
کجا یک یاس، تاب آتش و مسمار در دارد؟!
میان آتش و خون پشت در سخت است با این حال
تماشای علی از دور دردی بیشتر دارد
به استقبال می آید رسول نور و بیداری
شباهنگام خورشید از زمین قصد سفر دارد
...
همیشه رسم این تقویم بی احساس این بوده:
که هر گل سبزتر باشد خزانی زرد تر دارد
- سه شنبه
- 9
- دی
- 1399
- ساعت
- 13:47
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
سعید تاج محمدی
ارسال دیدگاه