آمدم زهرا به بالینت ؛ که آرامم کنی
از علی چهره مپوشان چادرت را سر مکن
از علی پنهان مکن زخم سرو پهلوی خود
با گرفتن رو زمن ؛ داغ مرا بیشتر مکن
این وداع آخر است بانو بیا حرفی بزن
باسکوتت جان من حال مرا بدتر مکن
باز کن چشمان خود را کودکانت آمدند
پیش چشم کودکانت چشم خود را ترمکن
جان زهرا رنگ رویت رفته است بس کن دگر
با دوچشم خیس خود بر سینه ام خنجر مکن
التماست میکنم پیش علی بیشتر بمان
جان زینب زود علی را بی کس و یاور مکن
گر توانت نیست برو اما به هم قولی دهیم
بچه ها با من تو هم فکر من ِ حیدر مکن
- چهارشنبه
- 10
- دی
- 1399
- ساعت
- 12:20
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
رضا ترابی گیلده
ارسال دیدگاه