بدنت سوخت تنت راوسط در دیدم
جای ضرب لگدومشت به پیکر دیدم
چه کنم نیست کسی تاکه کنم درد دلی
رفتی وبی تو غم و غصه مکرر دیدم
شده بیتاب دگرازغم گلهابلبل
یاس گلخانه تورا خسته و پرپر دیدم
ماجرای تو و این کوچه ی مرا آزرده
تنگی کوچه وشلاق به همسر دیدم
دیدگانم وسط کوچه تورا می نگریست
کی رود زخاطرم، آنچه که آخر دیدم
دیده ام دیده هرآنچه که نبایدمی دید
وسط کوچه خودم رابین لشکر دیدم
دیده ام فاطمه را دروسط کوچه زدند
من خودم رفتن او میان لشکر دیدم
وای من سختی کوچه، همین بس باشد
قتل صبر همسر و محسن پرپر دیدم
فاطمه بودغمم را همه بر عهده گرفت
لیک حالاپی اوغرق نواگردیدم
آنقد زد وسط کوچه که زهرا افتاد
تنِ بیهوش درآن کوچه ی مضطر دیدم
کاش می مردم ازاین غم که نبینم زهر
چادر سوخته وپاره ی همسردیدم
بین دربود که ناموس خدا خورد زمین
خنده و هلهله در دیار کافر دیدم
سخت تر از همه چشمم به مغیره افتاد
زینبم را همه در حالت مضطر دیدم
سخن از برده حیدر به طناب است ولی
درپی یاری خود به کوچه همسر دیدم
- چهارشنبه
- 10
- دی
- 1399
- ساعت
- 20:55
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
آرمین غلامی
ارسال دیدگاه