ای روح ربنا در ذات لم یزل
در چشم مست توست شبهای راز عشق
با اینکه رفته ای معراج عرش حق
دل برده ای ز دل در خواب ناز عشق
در صحنه جنون در موقع ستیز
کوک دقایقت شد صحنه ساز عشق
با بال اشتیاق پر تا خدا زدی
خواندی نماز خون در جانماز عشق
همسایه خدا ...باشد مبارکت
وقتی مزار توست آغوش باز عشق
چشمانمان پر است از اشک داغ تو
باید که جان دهیم از این فراق تو...
- شنبه
- 13
- دی
- 1399
- ساعت
- 19:13
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه