• شنبه 1 اردیبهشت 03


شعر حضرت رقیه (س) (سه ساله ای كه امیدش به نوجوانی بود)

2161
3

سه ساله ای كه امیدش به نوجوانی بود
چقدر پیری او زود و ناگهانی بود
اگر چه گیسوی او مثل برف روشن بود
ولی تمام تنش سرخ و ارغوانی بود
قسم به تاول پر خون روی لب هایش
 كسی كه بر بدنش نیزه زد روانی بود
زكات پیرهن كهنه ای كه بر تن داشت
دو گوش پاره و یك قامت كمانی بود
طریق لطمه زدن را ز عمه یاد گرفت
كه گونه هاش خراشیده و خزانی بود
ز ساعتی كه پدر را به ذوالجناح ندید
 مدام ملتهب و غرق نوحه خوانی بود
غرور هاشمی اش فوق العاده بود ولی
نگاش ملتمسِ چوبِ خیزرانی بود
میان طشت سری را برایش آوردند  
كه صاحبش پدر خوب و مهربانی بود
ز مرگ او زن غساله هم تعجب كرد  
چرا كه بر بدنش جای صد نشانی بود
طلوع فجر دمشق آمد و همه دیدند
شهیده، دختر ارباب آسمانی بود!
شاعر: محمد رضا طالبی

  • سه شنبه
  • 21
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 7:40
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران