ولادت، مدح، توسل، شفاعت، دفاع از ولایت، مصیبت
امشب به فلک آفرینش نوح دادند
بار دگر بر جسم احمد روح دادند
نوری که در معراج از سیبی درخشید
امشب به چشم آفرینش نور بخشید
این نور در قلب نبی نور آفرین شد
تا منتقل از او به ام المؤمنین شد
ای چار سادات بهشت اینک کجایید؟
کلثوم! ساره! آسیه! مریم! بیایید
چون اختران امشب به گرد ماه باشید
پروانه شمع رسول الله باشید
اطراف آن پاکیزه مادر را بگیرید
تطهیر و قدر و نور و کوثر را بگیرید
یزدان به ختم الانبیا کوثر عطا کرد
والله او را مصحفی دیگر عطا کرد
قرآن روی دست احمد را ببینید
در دامن احمد محمد را ببینید
او بضعهء یاسین و کفو بوتراب است
با آنکه خورشید جمالش در حجاب است
در بحر نورش غرق از مه تا به ماهی است
روشنگر جان رسولان الهی است
عیسی فراز آسمانها جوید او را
احمد بسان عطر جنت بوید او را
او روح مابین دو پهلوی رسول است
انسیه الحوراء، زهرای بتول است
او آسمان آسمان ها در زمین است
محکم ترین رکن امیرالمؤمنین است
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
این هر سه یک نورند و دارای سه اسم اند
در اصل یک روح مجرد در سه جسم اند
ای مصطفی فرموده جان من فدایت
ای هل اتی حرفی از اوصاف عطایت
تو کیستی؟ که روز و شب ختم نبوت
کرده زیارت خانه ات را پنج نوبت
تو کیستی؟ که وحی جوشد از پیامت
بعد از نبی، جبریل گشته همکلامت
تو کیستی؟ که ذات حق خوانده عزیزت
اعجاز مریم آید از دست کنیزت
مدح تو گفتم گرچه حدم نیست این اوج
گاهی خسی را بار افتد بر سر موج
تو کیستی؟ من کیستم تا از تو گویم؟
گیرم دهان خویش از کوثر بشویم
آخر چه گویم تا نریزد آبرویم
طوطی شوم تا هرچه گویی من بگویم
تو آفتابی و جهان دریایِ نورت
تو نخل نوری، قلب احمد کوهِ طورت
تو عصمة اللّهی و ما غرق گناهیم
تو چشم حقّی، ما اسیر یک نگاهیم
تو مهری و ما ذرّههای بیحسابیم
تو بیکران دریای رحمت، ما حُبابیم
ای تا ابد خیر کثیر از کثرت خیر
هم آشنا مرهون الطاف تو هم غیر
در حشر امت هرچه دارند از تو دارند
پیغمبران هم بانگ یا زهرا برآرند
آید ندا از جانب ذات الهی
محبوبه ام از من طلب کن هرچه خواهی
گو خلق را بر عصمت و پاکیت بخشم
بر وصله های چادر خاکیت بخشم
امروز در بین خلایق داوری کن
هم اولیا هم انبیا را مادری کن
آن روز باشد روز داد زینبینت
آن روز خون جوشد ز رگهای حسینت
آن روز حکم از خالق یکتا بیاید
هرکس که زهرایی است با زهرا بیاید
روزی که امت ها ز دوزخ می هراسند
هم فاطمه هم شیعه اش را می شناسند
آتش کجا و ما کجا؟ کی باور ماست
ما با همه گفتیم زهرا مادر ماست
روز قیامت روز وانفساست فردا
ای وای بر آنکس که بی زهراست فردا
ای وای بر آنان که عهدت را شکستند
هنگام استمداد تو ساکت نشستند
دست صمد بسته صنم را نصب کردند
حق تو و حق علی را غصب کردند
یکباره از قرآن و پیغمبر بریدند
دین خدا را رو به قبله سر بریدند
پیراهنی کز نور حق پوشیده بودند
چون جامه چرکین ز تن بیرون نمودند
باید زنم فریاد و گویم بی تقیه
از درد دلهای علی در شقشقیه
باید بگویم اولین مظلوم او بود
خارش به چشم و استخوانش در گلو بود
باید بگویم مرتضی خانه نشین شد
باید بگویم فاطمه نقش زمین شد
باید بگویم حق پیغمبر ادا شد
با یک لگد یک آیه از کوثر جدا شد
باید سخن از دستهای بسته گویم
خون گریم و از پهلوی بشکسته گویم
باید بگویم فاطمه یار علی بود
تا پای جان تنها طرفدار علی بود
جز محسن شش ماهه یاور داشت؟ هرگز
دست از امیرالمؤمنین برداشت؟ هرگز
زهرا غم و درد علی را مشتری شد
تنها طرفدار ولایت بستری شد
از پای تا سر درد بود اما نمی گفت
با فضه گر می گفت با مولا نمی گفت
رمز جهاد او ولایت پروری بود
حتی میان بسترش هم حیدری بود
در هر نفس با مرگ هم آغوش می شد
کم کم چراغ عمر او خاموش میشد
شد بسته چشم نیم باز آن حزینه
روز علی شد مثل شبهای مدینه...
تلفیق و گلچین دو مثنوی
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1399
- ساعت
- 11:34
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه