موالی
لا احصی ثنائکم و لا ابلغ من المدح کنهکم
ما
ضربدر تمام جهان در برابرش
صفریم
اگر حساب کسی میشود سرش
بالاتر
از خیال جهان است و عاجز است
جنگل
اگر قلم شود و دشت دفترش
از
هیأت تصور اشعار برتر است
کی
میرسد تخیل تشنه به کوثرش
از
چیست روشنای دوعالم که اینچنین
شمس و قمر گزیده سرانگشت باورش
این
هرم نور از نفس کیست کز فراق
میسوزد
از فروغ تو جبریل هم پرش
خورشید
هر سپیده که از شرق میدمد
زانو
زند به مقبره نور گسترش
هر
کوه شد قصیدهء خورشید باورش
افتد
به خاک پای تو، تا بیت آخرش
یک
روی سکهاش، گل خورشید مصطفی ست
ضرب
است روی ماه علی، روی دیگرش
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1399
- ساعت
- 14:8
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
غلامرضا شکوهی
ارسال دیدگاه