• یکشنبه 4 آذر 03


اشعار فاطمیه -(با داغ مادرش غم دختر شروع شد)

361

مدینه، کربلا، دفاع مقدس


با داغ مادرش غم دختر شروع شد

او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد

 

مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد

دلشوره‌های زخمی خواهر شروع شد

 

باور نداشت آتش اين اتفاق را

تا عصر روز حادثه باور شروع شد

 

جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه

تکرار قصهٔ در و مادر شروع شد

 

اینجا به جای میخ در و قامتی کبود

اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد

 

زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست

حالا که سوگواری حیدر شروع شد

 

بر خاک سر گذاشت حسين، آسمان گرفت

زينب گريست، خندهٔ لشکر شروع شد

 

می‌خواستم تمام کنم شعر را، نشد

یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شد

 

زينب نشست و خاک عزا ريخت بر سرش

«والشمرُ جالسٌ»... سر و خنجر... تمام شد

 

خنجر سوی گلوی برادر بلند شد

وقت فرود، طاقت خواهر تمام شد

 

وقتی صدای شیون خواهر به عرش رفت

فهمید عرش، کار برادر تمام شد 

 

پنجاه و چار سال فقط با حسين بود

پنجاه و چار سال که ديگر تمام شد

 

پنجاه و چار سال معطر به عطر او

وقتی حسین شد گل پرپر، تمام شد

 

تازه هجوم و قصهٔ آتش شروع شد

وقتی که قصهٔ سر و خنجر تمام شد

 

فریاد زد امام: «علیکنّ بالفرار»

حجت بر اهل‌بیت پیمبر تمام شد...

 

اينها گذشت...چفيه و سربند را که بست،

وقتى که گريه در دل سنگر تمام شدـ

 

رفتند دسته‌هاى عزايى که راهشان

با «انتقام سيلى مادر» شروع شد

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 16:17
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران