• شنبه 3 آذر 03

استاد محمد جواد غفورزاده

اشعار فاطمیه -(زهرا که بود بار مصیبت به شانه اش)

421

کلبهء احزان، فراق پدر، شهادت پسر، غربت


زهرا كه بود بار مصيبت به شانه‌اش

مهمان قلب ماست غم جاودانه‌اش

 

درياى رحمت است حريمش، از آن سبب

فُلك نجات تكيه زده بر كرانه‌اش

 

شب‌هاى او به ذكر مناجات شد سحر

عالم فداى راز و نياز شبانه‌اش

 

والله با شهادت تاريخ، كس نديد

آن حق‌كُشى كه فاطمه ديد از زمانه‌اش

 

مى‌خواست تا كناره بگيرد ز ديگران

دلگير بود و كلبه‌ء احزان، بهانه‌اش

 

تا شِكوه‌ها ز امّت بى‌مهر سر كند

ديدند سوى قبر پيمبر، روانه‌اش

 

آن خانه‌اى كه روح‌الامين بود مَحرمش

يادآور هزار غم‌است آستانه‌اش

 

افروختند آتش بيداد آن چنان

كآمد برون ز سينه‌ء زهرا زبانه‌اش

 

گلچين روزگار از آن گلبن عفاف

بشكست شاخه‌اى كه جدا شد جوانه‌اش!

 

شرم آيدم ز گفتنش، اى كاش مى‌شكست

دستى كه ماند بر رخ زهرا نشانه‌اش!

 

تنها نشد شكسته‌دل از ماتمش، على

درهم شكست چرخ وجود استوانه‌اش

 

طى شد هزار سال و گذشتِ زمان نبرد

گَردِ ملال از در و ديوار خانه‌اش


استاد محمدجواد غفورزاده (شفق)

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 18:10
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران