بعد
از شهادت، یتیمان فاطمه، غربت مولا
هر
شب ستاره ریزم و شب را سحر کنم
بر
آفتاب گریم و بی ماه سر کنم
زهرای
کوچک علی ام کز امام خویش
در
موج غم چو فاطمه دفع خطر کنم
شب
ها به موج غصّه زنم خویش را به خواب
تا
گریه مخفیانه برای پدر کنم
بابا
برو ز خانه برون روزها که من
بنشینم
و نگاه به دیوار و در کنم
فضّه
تو ساعتی پدرم را به حرف گیر
تا
من به جای خالی مادر نظر کنم
هر
چند کودکم، بگذارید نیمه شب
وقت
نماز چادر او را به سر کنم
دیدم
که ریخت خصم ستمکار بر سرت
قدّم
نمی رسید که خود را سپر کنم
همرنگ
صورت تو شده رخت ماتمم
این
جامۀ من است که باید به بر کنم
وزن:
علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1399
- ساعت
- 18:14
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه