• سه شنبه 15 آبان 03


اشعار فاطمیه -(چه بانویی که هرشب سفره ی اشک است مهمانش)

407

غصب فدک، عهد و پیمان، وصیتنامهء شهیدان، هجوم به بیت، عجّل وفاتی


چه بانویی که هر شب سفرهٔ اشک است مهمانش

همه کروبیان در عرش مبهوت چراغانش

 

هزاران باغ عطرآگین به فطرت در وجود آمد

ز گل‌های فضیلت‌پرور طرْف گلستانش

 

چه پلکی زد که مبهوتش زمین صد رنگ را گل کرد

صد آیینه تمام آسمان‌ها گشت حیرانش...

 

شکفته باغ بینش در جوار چشمۀ نورش

نشسته آفرینش در کنار سفرۀ نانش

 

خدا فرموده تا هجده سحر مهمان ما باشد

فرشته‌خلقتی که خلق می‌پندارد انسانش

 

اگر شعب ابی‌طالب، اگر غصب فدک باشد

محال است آری آری، بگذرد از عهد و پیمانش

 

نمی‌سازند با سازش هواداران راه او

گواه من وصیتنامهٔ سرخ شهیدانش

 

مدینه، گرچه قبرش را نشان کس نخواهد داد

زیارتنامه می‌خواند کنار قبر پنهانش

 

همان قبری که از تشییع پنهانی خبر دارد

از اندوه علی، از دل‌پریشانی خبر دارد

 

چه اندوهی که شب خالی ز عطر یاس و شب‌بو شد

زمان یک‌سر بدآهنگ و زمین یک‌باره بدخو شد

 

من از «لاتَرفَعوا اصواتکم» در شهر می‌گفتم

نمی‌دانم چرا در پشت این خانه هیاهو شد

 

نمی‌دانم چه در شهر مدینه اتفاق افتاد

که هر شب نالهٔ «عَجّل وفاتی» سهم بانو شد

 

چه خوابی؟ تا سحر پهلو به پهلو می‌شود اما

مگر با درد پهلو می‌توان پهلو به پهلو شد؟

 

دلش می‌خواست دست و بازویش وقف علی باشد

غلاف تیغ اما میهمان دست و بازو شد

 

همه دیدند دست او دگر بالا نمی‌آمد

به هر زحمت ولی در روز آخر خانه جارو شد

 

همان دستی که بعد از غسل بیرون از کفن آمد

یتیمان را در آغوشش گرفت و خوب دلجو شد

 

چه خوش آن شب، مُصَفّا کرد باغ مهربانی را

چه زیبا ریخت در پای علی نقد جوانی را

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:27
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران