درد،
یاری امام
سراپا
دردم و جان کندن دائم شده کارم
نهادم
چشم بر در، تا اجل آید به دیدارم
به
وقت راه رفتن آنچنان لرزد قدمهایم
که
هم دستم، سرِ زانوست، هم محتاج دیوارم
برو
ای عُمر از دستم که من با مرگ، مأنوسم
بیا
ای مرگ، یاری کن که من از عُمر، بیزارم
طرفدار
علی بودم که بین آن همه دشمن
نشد
جز شعلهء آتش کسی آنجا طرفدارم
گهی
در خانه، گه بین در و دیوار، گه کوچه
خدا
داند چه آمد بر سرم! کشتند صدبارم
گرفتم
دامن مولای خود در چنگ و میگفتم
بزن
قنفذ که من دست از امامم برنمیدارم
دل
من بر علی می سوخت چون دشمن مرا می زد
نگاه
غربت او بیشتر می داد آزارم
نگفتم
راز خود با هیچکس، اما خدا داند
نمی
آید به هم از درد، یک شب چشم بیدارم
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1399
- ساعت
- 19:33
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه