بیماری،
غربت مولا
یاری
ز که جوید؟ دلِ من یار ندارد
یک
مَحرم و یک رازنگهدار ندارد!
با
دیدن سوزِ دلِ من در چمن و باغ
با
داغ دل لاله، کسی کار ندارد
باید
سر و کارش طرف چاه بیفتد
یوسف
که در این شهر، خریدار ندارد
از
گریۀ پنهان علی در دل شبها
پیداست
که دل دارد و، دلدار ندارد
در
گلشن آتشزدۀ عصمت و ایثار
پرپرشدن
غنچه که انکار ندارد
با
فضه بگویید بیاید، که در این باغ
نیلوفر
بیمار، پرستار ندارد
بر
حاشیۀ برگ شقایق بنویسید:
گل،
تاب فشار در و دیوار ندارد
استادشفق
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1399
- ساعت
- 20:14
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد محمد جواد غفورزاده
ارسال دیدگاه