• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت رقیه (س) ( از راه می‌رسند پدرها غروب‌ها)

2145
1

 از راه می‌رسند پدرها غروب‌ها
دنیای خانه، روشن و زیبا غروب‌ها
از راه می‌رسند پدرها و خانه‌ها
آغوش می‌شوند سرا پا غروب‌ها
از راه می رسند و به آغوش می کشند
با اشتیاق کودک خود غروب ها
از راه می‌رسند و هیاهوی بچه‌هاست
زیباترین ترانه‌ی دنیا غروب‌ها
در چشم های منتظران گرگ و میش عصر
محو است در شکوه تماشا غروب ها
در چشم های دخترکان شوق دیگری‌ست
شوق دوباره دیدن بابا غروب‌ها
بعد از هزار سال همان شوق شعله ور
در چشم های منتظر ما غروب ها
بعد از هزار سال من و کودکان شام
تنها نشسته‌ایم همین‌جا غروب‌ها
این‌جا پدر! خرابه‌ی شام است، کوفه نیست
این‌جا بیا به دیدن ما با غروب‌ها
بابا بیا که بر دلمان زخم‌ها زده‌ ست
دیروز تازیانه و حالا غروب‌ها
بابا بیا که بغض مرا، وا نکرده است
نه زخم تازیانه، نه حتی غروب ها
دست تو را بهانه گرفته‌ست بغض من
بابا ز راه می‌رسد آیا غروب‌ها؟
دست تو را بهانه گرفته که بشکفد
بغضم میان دست تو تنها غروب ها
بابا بیا کنار من و این پیاله آب
که تشنه‌ایم هر دو تو را تا غروب‌ها
از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی
از جاده‌ها بیایی ... اما غروب‌ها
بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز
بسیار رفته‌اند خدایا غروب‌ها
کم‌کم پیاله موج زد و چشم روشنش
چون لحظه‌های غربت دریا غروب‌ها
خاموش شد وَ بر سر سنگی نهاد سر
دختر به یاد زانوی بابا غروب‌ها
بعد از هزار سال هنوز اشک می‌چکد
از مشک پاره‌پاره‌ی سقا غروب‌ها
شاعر :اسماعیل امینی
 

  • چهارشنبه
  • 22
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:47
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران