بیابان و شب و آوای مردی
فغان و ناله و غمهای مردی
صدای هِق هِق بُغضی گُشوده
سرشک دیده و سیمای مردی
سر چاه و شَرار سوز آهی
گواه سینهء سینای مردی
همه گویند علی مظلوم گشته
همان اُسطوریه تنهای مردی
ندارد مَحرمی بر درد پنهان
شود تا رازِ دل اِفشای مردی
به غسل فاطمه او پیر گشته
چه دیده ،دیدهء بینای مردی
علی آن سِرّ پنهان دیدو فهمید
شکسته گوهر یکتای مردی
به زیر خاکها پنهان شبانه
شود آیا چرا زهرای مردی
چه دیده در میان درب و دیوار
نمیآید به خانه پای مردی
همان بِه (نادرا) مُردن ،ندیدن
که نامردی نشنید جای مردی
- یکشنبه
- 21
- دی
- 1399
- ساعت
- 10:44
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج نادر بابایی
ارسال دیدگاه