رقیه، لحظه ای دور از پدر نیست
وزو در این سفر دردانه تر نیست
اگرچه باغ پر از یاس و لاله ست
نگاه باغبان، محو سه ساله ست
به لوحش نقش شادی می نگارد
مگر آن غنچه را گلخنده آرد
به فکر دل به دست آوردن اوست
که زین پس، وقت سیلی خوردن اوست
نوازش ها کند گیسوی اورا
نماید بوسه باران روی اورا
همه اورا ز همدیگر ستانند
که اورا بر سر دامن نشانند
گهی گیرد عمو اورا در آغوش
گهی اکبر گذارد بر سر دوش
نگاهی پر ز رمز و راز دار
قرین با هر نگه، صد ناز دارد
بگفتش باش چون جان در بر من
که می آری به یادم مادر من
اگر بیند کسی حال رقیه
فرستد لعن بر آل امیه
- چهارشنبه
- 22
- آذر
- 1391
- ساعت
- 16:53
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه