در خاک و خون فِتاده شَهی تاج او نِگون
تاجش نِگون و پیکر او غرق حوض خون
اهل سَما به غُربت او گریه می کنند
خندد ولی به روی زمین قوم تیره گون
این کشته ی دیار بلا جان مصطفاست
بی چون وبی چرا شده صدها چراوچون
نام حسین فاطمه در اسم اَعظم است
بادا بهاء خاک دَرش از طلا فُزون
این سینهء حسینِ علی مَنزل حَق است
با چکمه روی عرش چرا رفته شمر دون
قرآن به دست کافر تَرسا رسیده است
با آیه ها چه میکند این مُدَّعی کنون
این مرغ بِسمل است زند دست وپا ویا
افتاده شاه ماهی گردون زِ یَم بُرون
مقتل به زخم ذبح نَبی گریه می کند
کون و مکان فتاده دَمی در یَم جنون
(نادر) زسوز محنت او سوزد عالمی
قَدّ الف زشرح غمش میشود چو نون
- یکشنبه
- 21
- دی
- 1399
- ساعت
- 11:4
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج نادر بابایی
ارسال دیدگاه