برسینه ات شمرلعین با،پا چه بدزد
آتش به قلب زینب تو،تا ابد زد
باچکمه اش مردک ، نشسته روی سینه
خنده به روی شاه ، از روی حسد زد
گودال بودو حنجرو دستی به خنجر
شمرلعین بادیدن تو،حرف بد زد
پایی زدوجسم تورا او واژگون کرد
با خنجرش بر سینه تو دست رد زد
بغض علی را داشت در دل شمرملعون
اوخنجرخودبرقفای توچه بد زد
افتاده قلب توحسین ازکار گویا
شدیکسره کارت، به جسمت با لگد زد
هر کس که دستش میرسید باسنگ میزد
خولی به جای هر که نیزه را نزد ، زد
نامردتر از این سنان هرگز ندیدم
سمت گلو،بانیزه اش نامرد بد زد
- یکشنبه
- 21
- دی
- 1399
- ساعت
- 12:26
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
آرمین غلامی
ارسال دیدگاه