یا رب تو را به فاطمه بر ما بکن نظر
جمعه شده،ز مهدی زهرا نشد خبر
آقا بیا و روضه ی مادر خودت بخوان
دارد اگر چه مادر تو، دردی از کمر
بغض دلم شکست، این هفته هم گذشت
با یاد کوچه و حسن و، مشت رهگذر
سیصد نفر لگد ،به در مرتضی زدند
زهرا که دید محسن خود،مانده در خطر
دیوار،ایستاد،چو کوهی ،به پشت او
بر سینه اش،نشانه شده نوک میخ در
دیوار و در فشرد، ببین فاطمه چه شد...
میسوخت درب خانه، و یک سینه از شرر
دست توسلش به کنیزش شده دراز
کلثوم و زینب و حسنین،گشته دیده تر
فضه؛ به داد مادر پهلو شکسته رس
یا رب؛ به داد حیدر و دستان بسته رس
- دوشنبه
- 22
- دی
- 1399
- ساعت
- 19:45
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهلول حبیبی زنجانی
ارسال دیدگاه