من غنچهٴنشکفتهٴ بستان حسینم
من نو گل پرپر به گلستان حسینم
پژمرده گلی ریخته از گلبن زهرا
من طفل نو آموز دبستان حسینم
من کودک معصومم و مظلوم رقیّه
از جسم حسینم من و از جان حسینم
یک آه جگر سوز ز سوز دل زینب
یک قطرهٴاشک از سر مژگان حسینم
من گنج نهان در دل ویرانهٴشامم
من شمع شب افروز شبستان حسینم
آن شب که به دیدار من آمد به خرابه
وقتی پدرم دید پریشان حسینم
همراه سر خویش مرا پای به پا برد
تا جنّت فردوس به دامان حسینم
جان بر سر سودای غمش دادم و شادم
کامروز حسین از من و من زان حسینم
قربانی حق شد پدرم شاه شهیدان
فخر من از آن است که قربان حسینم
شاعر : ریاض یزدی
- پنج شنبه
- 23
- آذر
- 1391
- ساعت
- 7:7
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه