در بیت ولا شرر افتاده
زیر دست و پا کوثر افتاده
مسمارِ درِ خانه خونی شد
زهرا پشت در با سر افتاده
شد نقش زمین بضعه طاها
( اینَ الطّالِبُ بِدَمِ الزَّهرا )
.......
زهرا پشت در ناله ها می زد
بین شعله ها دست و پا می زد
گاهی فضه اش را صدا می زد
گاهی مصطفی را صدا می زد
با لگد شدم بی پسر بابا
( اینَ الطّالِبُ بِدَمِ الزَّهرا )
........
بین کوچه ها آه و واویلا
شد غوغا به پا آه و واویلا
زهرا را زدند بی مروّت ها
پیش مرتضی آه و واویلا
یک لشکر کجا یک زن تنها
( اینَ الطّالِبُ بِدَمِ الزَّهرا )
......
در کوچه حسن زار و مضطر بود
لرزه بر تنش دیده اش تر بود
پیش مادرش فکر بابا و
دنبال پدر فکر مادر بود
بر روی لبش ذکر وا اُمّاه
( اینَ الطّالِبُ بِدَمِ الزَّهرا )
.......
قنفذ خاک غم بر سرم کرده
بین کوچه بی مادرم کرده
بسکه با غلاف زد به بازویش
دست مادر ما ورم کرده
افتاد از نفس مادرم آنجا
( اینَ الطّالِبُ بِدَمِ الزَّهرا )
.......
بین قتلگاه عصر عاشورا
باصورت فتاد یوسف زهرا
زیر دست و پا دست و پا میزد
میزد بر سرش زینب کبری
میگفت زیر لب با شور و شین
( اینَ الطّالِبُ بِدَمِ الحسین )
- شنبه
- 27
- دی
- 1399
- ساعت
- 12:27
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
عبدالحسین میرزایی
ارسال دیدگاه