• یکشنبه 4 آذر 03


شعر حضرت رقیه (س) ( به هر مَحمل زنان زار و مضطّر)

1563
1

به هر مَحمل زنان زار و مضطّر
ميان مردمان شوم ابتر
چو مى كردم به سوى آسمان رو
سر بابم بديدم روى بر روى
چه گويم من قلم از كار افتاد
زبانم ديگر از گفتار افتاد
يقين دارم كه از اين جور امّت
بر احمد شد مصيبت خانه جنّت
چو رو اندر خرابه يك دم آرم
به خود سوزم دوصد ناله برآرم
چو يادآرم ز رأس شاه مظلوم
يزيد و چوب آن ملعون ميشوم
به طشت زر چو ديد آن شاه اكرم
به خود لرزيد از آن عرش اعظم
چنان آه شَرَر بارم برآيد
سِزَد جانم ز تن زين غم درآيد
به محشر گر نبود اين دادخواهى
فنا مى گشت از مه تا به ماهى
نه بتواند زبان گويد چه ها كرد
به آل مصطفى از ظلم بى حد
چه گويم من از آن بدتر ز شدّاد
ز ظلمش اندر آن مجلس به سجّاد
نبودش گر سنان بر قلب آن شاه
ز چوب خيزرانش آه و صد آه
اگر زخمى نزد بر جسم زارش
بُدى زخم زبان چندين هزارش
زظلم كربلا تا شام ميشوم
هزاران بود بر آن شاه مظلوم
ولى آمد بر آنها زآن ستمگ
هزاران ها هزاران ها برابر
همين تقرير از آن آقاى بيمار
به نقل محكمى آمد در اخبار
زنم دم گر از آن ظالم از اين بيش
رسد برقلب زهرا ز آن دوصد نيش
ببندم لب ديگر از اين شكايت
امان زين دادخواهى در قيامت
خداوندا تو بر هر كس پناهى
رسان مهدى نمايد دادخواهى
تو ايمانى چو مهدى هرشب و روز
به ذكر كربلا مى باش ومى سوز
 

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 10:12
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران