• دوشنبه 5 آذر 03

 ایمان دهقانیا

فراق ۱ -(بارِ فراق یار سنگین است بر شانه)

414

بارِ فراقِ یار سنگین است بر شانه
یعقوب نابینا شد و مجنون ، دیوانه

آنقدر گِرد شمع گشت آخر پرش سوخت
تاوانِ عاشق بودنش را داد پروانه

آری دلی که بشکند منزلگه یار است
کاری که ابراهیم کرد با قلب بُتخانه

دلداده ی ماهِ رُخَت گشتیم نادیده
افسونگران توصیفمان کردند "افسانه"

طعنه زدند به مستیِ ما ، خب خیالی نیست
ناخورده مِی هرگز نداند قدر پیمانه

یک جرعه از آب حرم نوشیدم و گفتم :
انگار در مسجد بنا کرده ست میخانه

افلاک رفتن خاک بودن میپسندد
خاکِ درش شو ، فوق افلاک است این خانه

آلوده دامانم ، قبول ، دستم به دامانت
عصیانِ ما با رحمتِ تو نیست بیگانه

مارا مریضی نه ، فراقِ یار خواهد کشت
دور از حرم دق میکنیم آخر غریبانه

.

روضه نشینِ روضه های آن چهل روزیم
از ظهر عاشورا تا شب های ویرانه

آنکه به مُلک ری طمع کرد و تو را کشت
از گندم ری هم نخورد ، حتی یک دانه



  • دوشنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 13:26
  • نوشته شده توسط
  • ایمان دهقانیا

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران