وَالشَمـس یعنی روی تـو ؛ وَالَیـل تـار موی تو
مَـدِ وَالضـالیـن شـود هـم پـایـة یـاهوی تو
بِسـمِ الَـهِ قـران تویی ؛ وَالتیـن یعنـی تینَتت
قاری که مَـدی میکشـد آن مَـد بیاید سوی تو
معنای الرَحمـن تویی ؛ یاسیـن و اَلعِمران تویی
آیات المیزان تویی ؛ حَبـلُ المَتیـن گیسوی تو
پیشانیَت وَالفَجر عشق ؛ چشمان تو بیت الحرام
کعبه تویی ؛ قبلـه تویی؛ ای قبله گاهم کوی تو
مَشعَر خـودش قربان تو ؛ زمـزم لَبـانت را گـدا
دیـدم صفـا و مَـروه را در قـوسیِ ابـروی تو
طـوبی قَدِ رعنـای تـو ؛ جنـت اسیـر مقـدمت
لیـلای عـالم را کنـد مجنـون رُخ نیکوی تو
شایسته باشد در جنـان با اَشک چشم حُوریان
همچون گنیـزانت مَلک جمله شود پاشوی تو
بی شک عصای دست تو مـوسی هویـدا میکند
صد چون مسیحا مشتری بر قُرصی از داروی تو
ابـروی تـو قُـوس کمان ؛ مُـژگان تو تیر سه پر
دل را نشـانه میکنـد ای مَـه جَبین جادوی تو
اَستـار کعبه نـارَسَـد در رُتبـه بـر دَستـار تو
دستار تو پوشـانده چـون از بَد نظـرها روی تو
نا چیز شعـری گفتـه ام بَـر بهتـریـن بهتـران
دِعبِل کند صد چون پریشان را دَمی از هووی تو
- دوشنبه
- 6
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 23:9
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رامین محمد زاده
ارسال دیدگاه