• دوشنبه 3 دی 03

 امیررضا فرجوند

شعر حضرت ام البنین(سلام الله علیها) -(آمدی کو حسین مظلومت؟...)

584

آمدی کو حسین مظلومت ؟
از چه قامت خمیده ای زینب ؟
گوئیا داغ داری به دل، که چنین
رنگِ صورت پریده ای زینب

لحظه ای خود بگیر آرام ، ای 
نور عینم ، ز چیست بی تابی ؟
گوئیا لاله هات پژمرده ...
در تعب بوده ای ز بی آبی؟

آن شبی کز برم سفر کردی 
باغبان بود و جمع لاله و یاس
لیک حالا که خوب می بینم
نه حسین آمدست و نه عباس 

وای زینب چنان که می بینم 
گیسوانت سپید گردیده ..
نگرانم،، چرا سیه پوشی ؟
نور عینت شهید گردیده ؟

گرچه تابی نمانده از بهرت
لیک برگو چه ها در آنجا شد؟
با وجود یلی چونان عباس 
از چه آنجا حسین تنها شد ؟..

گفت زینب : که بود عباست
بین یاران ، امیر و سرلشکر 
روز عاشور قحط آب آمد
خیمه بی آب گشت و آب آور

کودکان سر زنان درون خیام 
از تنِ خواهرش چو طاقت رفت
گشت عباس غیرتی آنگه..
از کَفَش صبر و استقامت رفت

رفت تا از شطِ فرات آرد
آب و کام رباب تر گردد..
رفت تا پیش تیر سخت عدو
چشم زیبای او سپر گردد ..

خبر آمد سما زهم پاشید 
غرقه خون پیکر ستاره شده
علمش سرنگون به خاک افتاد 
آب هم نیست ، مشک پاره شده 

وای زینب ، مگو دگر بس کن
مگو از شرزه شیر پیکارم ..
کاش می مُردم و نمی ماندم
ننگرم تا غمِ علمدارم ‌...

بعد سقا دگر در این دنیا 
گشته ام با غم و به غصه قرین
مادری بی پسر شدم زینب 
نام من را مخوان تو اُم بنین ..

  • سه شنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 21:0
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران