مدینه این روزا
مادری زمین گیره
توو بستر افتاده
دیگه داره می میره
توو خونه هم حتی
روو می گیره از زینب
توو خواب و بیداری
می سوزه میون تب
می لرزه دست و پاش : میباره روز و شب چشاش
وقتی که راه میره :میگیره دست به پهلوهاش
وای
خدا نگذره از اون چهل نفر
همونا که اومدن به پشت در
مادر چی کشید
از دنیا بُرید
یارالی ننه یارالی یارالی یارالی ننه
میون آتیش سوخت
درب خونه ی حیدر
جنایت آغاز شد
پشت در که رفت مادر
دومیّه ملعون
با لگد به در کوبید
شکسته شد پهلو
وقتی که صدا پیچید
مسمار لعنتی : نفس مادرم رو بست
شد غرق خون بدن : توو سینه میخ در نشست
وای
رد شدن با چکمه از روو پیکرش
ردّ پاها مونده بود روو چادرش
غوغاشده بود
بلوا شده بود
یارالی ننه یارالی یارالی یارالی ننه
صدا میزد فضه
کاری کن برای من
برس به فریادم
محسن منو کشتن
می گفت کمک کن تا
پاشم از روی خاکا
ببین غریب مونده
بین کوچه ها مولا
طناب و تا که دید : میون کوچه ها دوید
چقد بلا کشید : تا که به مرتضی رسید
وای
قنفذ و مغیره تا که اومدن
مادر و با تازیوونه بد زدن
هم بازو شکست
هم زخمیه دست
یارالی ننه یارالی یارالی یارالی ننه
- جمعه
- 10
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 16:31
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عباس قلعه
ارسال دیدگاه