آن سر که جان احمد مختار بود بشکستن اش
آن سر که بر افلاکیان سردار بود ؛ بشکستن اش
آن سر که از سرکرده ها با ضربه ای سر می روبود
چون جانستان فرقة کُفار بود ؛ بشکستن اش
حیدر به راه مکتب اش هم جان و هم سر می دهد
هم محسن نشگفته را ؛ هم اینکه همسر می دهد
جان و دل اش را داده بود آخر سراش راهم بداد
در باغ جنت فاطمه یا مرتضا سر می دهد
- دوشنبه
- 13
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 16:58
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رامین محمد زاده
ارسال دیدگاه