تا دیده خود گشودی و خندیدی
در ظلمت شب شد آسمان خورشیدی
درعصر جهالت عرب ها بانو
دلها همه زنده شد تو چون باریدی
یک وعده شد آتش جهنم خاموش
روزی که تو دست مادرت بوسیدی
ای مادر و دختر پیمبر چون تو
در قلب صدف نبوده مرواریدی
با آمدن تو زنده شد حجب و حیا
هستی تو نماد عفت توحیدی
لولاک لما خلقت الافلاکی تو
بی شک و بدون شبهه و تردیدی
شرمنده دست خیر تو شد حاتم
آنجا که لباس عقد خود بخشیدی
با بوسه به پای مادرم میگیرم
از دست تو در روز ولادت عیدی
شاعر: #محمد_حسنلو
- یکشنبه
- 19
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 18:33
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه