• جمعه 14 اردیبهشت 03

 مجید قلعه بیگی

عشق یعنی... -(عشق یعنی عشقبازی با نگار)

306

عشق یعنی عشقبازی با نگار
عشق یعنی عاشقِ بی اختیار

عشق یعنی بیقرار وصل یار
عشق یعنی بیخیال اعتبار

عشق یعنی دخمه در صحرا زدن
همچو مجنون بانگ یا لیلا زدن

عشق یعنی جام می، جانِ خراب
نشئهٔ مستانگی در پیچ و تاب

عشق یعنی باده ای از دست یار
با دل صدپاره با دلبر قرار

عشق یعنی لب به لب از یک سبو
با لب و اشک نگار خود وضو

عشق یعنی لطمه بر صورت زدن
در وصالِ دلبری از خود شدن

عشق یعنی نغمه با صوت جلی
ذکر زهرا یا محمد یا علی

عشق یعنی حیدر دُلدُل سوار
حکّ نام فاطمه بز ذوالفقار

عشق یعنی نالهٔ شب تا سحر
گریه ها بر مادری در پشت در

عشق یعنی هر بلا پشت بلا
قصهٔ میخ و در و ظلم و جفا

عشق یعنی کوچه ها پس کوچه ها
ضرب سیلی، روی نیلی غصه ها

عشق یعنی قصهٔ باغ فدک
فاطمه در کوچه اما بی کمک

عرض کوچه از بسا باریک بود
تاب و یارا از دل زهرا ربود

نه فقط سیلی از آن خوتخوار خورد
ضربه ای دیگر هم از دیوار خورد

غرق عصیان این «فقیرِ» دیده تر
گشته از اسرار دنیا بیخبر

روز و شب وِرد زبانش با همه
دیده بگشا ای عزیز فاطمه

  • جمعه
  • 24
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 20:5
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران