در گذرگاه زمان غیر از گل یکرو مباش
هان، اگر یک رو شدی در قید بند بو مباش
گر نباشد دعوتی هرگز مرو بر آن سرای
در مجالس بی تعارف چون گل خودرو مباش
جاده ای هست این زمان و میرود کهنه قطار
خانه ای آباد کن ویرانگر مینو مباش
گر علی را رهبر عدل و عدالت خوانیش
همچو ثانی اهل تزویر و ریا، دد خو مباش
هیچ دانی مرتضی گشته چرا شیرخدا
باخودت اندیشه کن، انصاف کن بدخو مباش
در مرام شیرها هرگز نباشد تک خوری
گر نگشتی شیر ظللم مشو راسو مباش
ظلمِ ظالم بیشتر از جانب مظلومهاست
ازبرای صید صیادان دون آهو مباش
ظلم و غارت را اگر بینی در این دنیای پَست
چون حسین بن علی فکر سر و زانو مباش
نان را از دسترنج خویشتن آور بدست
گر کِشی منّت، بجز منّت کش بازو مباش
ای «فقیر» از بهر نان در پیش دونان هیچوقت
چاپلوس و آستان بوس و تملّق گو مباش
- جمعه
- 24
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 20:10
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید قلعه بیگی
ارسال دیدگاه