اسیرِ وادیِ عشقیم ، اثر نمی آید
صدا ز عاشق و معشوق در نمی آید
دلیل بوسه ی مجنون به پای سگ این بود
که سگ ز کوچه ی لیلا مگر نمی آید؟!
سری که میل "بَلا لِلوِلاء" در آن باشد
دگر به مِیلِ قضا و قَدَر نمی آید
مرا فروخت زمانه به درد و رنج و عذاب
بر این حساب به کارش ضرر نمی آید
به من که گاه و بیگاه پیش تو بودم
ندیدنت بخدا اِنقَدَر نمی آید
میانِ صبر من و هجر تو تناسب چیست؟
به قطعِ شاخه ی گل که تبر نمی آید
"عَذابکَ . . . فِراقک . . ." ، نده عذاب مرا
"فَکَیفَ اَصبِرُ" از من که بر نمی آید
تمامِ خاطره هایم شاهدند آقا
که جز خیالِ ضریحت به سر نمی آید
برای چاره ی دردِ دوری از حرمت
بجز تفألِ حافظ خبر نمی آید :
.
(چنان به حسرت خاکِ در تو می میرم
که آبِ زندگی ام در نظر نمی آید)*
.
ایمان دهقانیا
*حافظ شیرازی
- یکشنبه
- 26
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 12:33
- نوشته شده توسط
- ایمان دهقانیا
- شاعر:
-
ایمان دهقانیا
ارسال دیدگاه