امشب دلم را بسته ام بر تار زلف دلبری
امشب توسل کرده ام بر دلبر مه منظری
پیچم به پای یار او چون شاخه ی نیلوفری
شاید نصیبم گردد از جام وصالش ساغری
گردم به گردش چون ندارم قبله گاه دیگری
گردم قتیلش چون نمی یابم منای بهتری
امشب نماز عشق میخوانم به یاد دلبرم
بافخر گویم حلقه درگوش علی اصغرم
امشب همه رو جانب خوان علی اصغر کنیم
رو جانب دریای احسان علی اصغر کنیم
دل را نشان تیر مژگان علی اصغر کنیم
جان را بلا گردان چشمان علی اصغر کنیم
خود را به هر راهیست مهمان علی اصغر کنیم
دار و ندار خویش قربان علی اصغر کنیم
این راه را کروبیان هم روز و شب طی میکنند
پیغمبران و قدسیان هم روز و شب طی میکنند
در توبه آدم سوی او دست دعا برداشته
خضر نبی از جام او آب بقا برداشته
از چوبهء گهواره اش موسی عصا برداشته
از رشتهء قنداقه اش عیسی شفا برداشته
با نام او از شعله ابراهیم پا برداشته
فخرش همین بس بوسه اش خیرالنسا برداشته
در پنجه های کوچکش نبض زمان است و زمین
در طلعت رویش عیان نقش امیرالمؤمنین
تا هست پا برجا لوای عشق پابرجاست او
خیل بنی آدم تمامی بنده و مولاست او
چشم و چراغ خاندان عترت و طاهاست او
گویا حسین ابن علی دوم زهراست او
هر چند طفلی کوچک و ششماهه و نوپاست او
غارتگر جان حسین و زینب کبراست او
زیر و زبر سازد تمام عرش را با خنده اش
هر چند با یک خنده اش عالم بود شرمنده اش
روزی که از گهواره چون دریا تلاطم کرده بود
با گلفروش از راه چشمانش تکلم کرده بود
بهر نماز عشق خود رو سوی مردم کرده بود
جای وضو از فرط بی آبی تیمم کرده بود
از تشنه کامی گرچه اصغر دست و پا گم کرده بود
با آن لب خشکیده بر ساقی تبسم کرده بود
با خنده ی پر معنی اش روح از وجود باب رفت
اشک پدر را دید و از شرم نگاهش خواب رفت
- شنبه
- 2
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 12:17
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
حیدر توکلی
ارسال دیدگاه