یم عشق و وفا را گوهر آمد
سپهر سرخ خون را اختر آمد
نهال آرزوی کربلا را
به گلزار ولایت نوبر آمد
امیرالمؤمنین چشم تو روشن
ذبیحت را ذبیح دیگر آمد
بنی هاشم بنی هاشم مبارک
که میلاد علیِّ اصغر آمد
ذبیحان را ذبیح شیر خواره
شهیدان را شهید دیگر آمد
حسین بن علی را آخرین گل
که شد تقدیم حیّ داور آمد
جهان را لاله باران کرده این گل
خزانها را بهاران کرده این گل
همای وحی طبعم این خبرداد
خدا بر شمس دین قرص قمر داد
به نجل شیر یزدان شیرخواری
ز شیران شجاعت، شیرتر داد
عروس فاطمه چشم تو روشن
که نخل آرزوهایت ثمر داد
خدا را یوسف مصر ولایت
به حُسن ماه کنعانت پسر داد
پسر نه، مُهر طومار شهادت
پسر نه، رایت فتح و ظفر داد
ببین مادر سفیدی گلویش
خبر از روز ایثار پدر داد
از آن ساعت که چشم خویش بگشود
نگاهش بر سر دوش پدر بود
یم ایثار را گوهر مبارک
سپهر عشق را اختر مبارک
پیام آید ز خون هر شهیدی
که میلاد علی اصغر مبارک
شب میلاد مسعود برادر
به سجّاد و علیاکبر مبارک
سکینه با گل لبخند گوید
پسر آوردهای مادر مبارک
طلوع اختر برج ولایت
بر ای آل پیغمبر مبارک
حسین بن علی چشم تو روشن
محمد فاطمه حیدر، مبارک
شفیع محشرکبری خوش آمد
ذبیح کوچک زهرا خوش آمد
زهی طفل و زهی قدر و جلالش
فلک مات و ملک محو کمالش
رخ نورانیاش ماه دو هفته
ملک در پیش رو همچون هلالش
دو دست کوچکش دست خداوند
محمد جلوه کرده در جمالش
چنان افکنده شور و حال داده
که مادر گشته محو شور و حالش
پرد بر دوش بابا چون کبوتر
کند سیرالی الله بال بالش
دهان خویش را ناشسته از شیر
بود آهنگ میدان قتالش
جهان لبریز از هنگامۀ اوست
سپیدیِّ گلو خون نامۀ اوست
مهی سرزد که گردون محو رویش
گلی بشکفت عالم مست بویش
پدر میدید در لبهای خاموش
هزاران قصه در سرّ مگویش
نشان میداد کز صبح ولادت
شهادت بود عشق و آرزویش
بنازم طفل شیری را که اسلام
سرافراز است از خون گلویش
به ظاهر طفل و پیران کمالند
گدای آستان، زوّار کویش
ولادت یافت از مادر که بابا
کند با تیر قاتل روبرویش
رود معراج تا باروی گلگون
عروج خویش را میدید در خون
ز بس بودش به سر شور شهادت
تبسّم داشت بر لب از ولادت
علی بن الحسین است این کز آغاز
شهادت را نبیند جز سعادت
خدایا این کدامین طفل شیر است
که شیران را دهد درس شهادت
چگونه کودک شیریش خوانم
که بر پیر خرد دارد سیادت
شهادت را از او مهر قبولی
شهیدان را به وی عرض ارادت
نمیدانم بگریم یا بخندم
که امشب هر دو را دانم عبادت
دلم آئینۀ مهر رخ اوست
بخندم یا بگریم هر دو نیکوست
حسین بن علی گل، او گلاب است
مدینه سایه و او آفتاب است
ولادت نامهاش یک آسمان نور
شهادت نامهاش یک انقلاب است
به قربان دو چشم نیم بازش
که نه بیدار میباشد نه خواب است
حیاتش بسته بر تیر محبت
عروجش بر فراز دوش باب است
به شیر مادرش سوگند کاین طفل
وجودش تشنۀ اسلام ناب است
مگر تیرش کند سیراب از آب
وگرنه بحر، پیش او سراب است
به خود گوید که من مشتاق تیرم
اگر چه طفل شیرم طفل شیرم
من آن طفلم که لب ناشسته از شیر
سپر کردم گلوی خویش بر تیر
کتاب عشقبازی آیه آیه
به خون حنجرم گردیده تفسیر
دلم آرام و جانم در تب و تاب
لبم خاموش و فریادم جهانگیر
خدا از شیرخواری عاشقم کرد
که شستم دل ز آب و دست از تیر
چو خندیدم به پیکان در دم مرگ
ملک فریاد زد تکبیر، تکبیر
به بذل جان، علی گردید پیروز
به خون خویش اصغر کرد تطهیر
اگر چه از نوا گردید خاموش
زند از نخل (میثم) خون او جوش
- شنبه
- 2
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 13:52
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه