مژده ای دل که شهریار آمد
بر دلِ مصطفی بهار آمد..
از دلِ کعبه نورِ حق سر زد
حجّتِ ایزد..آشکار آمد..
خنده های لبش مسیحایی ست
عزّت و شانِ با وقار آمد
با ظهورش برای پیغمبر..
در حقیقت که اعتبار آمد..
دشمنان را خبر بده امشب
صاحبِ تیغِ ذوالفقار آمد
"کعبه شد زادگاهِ وجه الله "
"مژده آمد علی ولی الله "
آمد و کعبه را چراغان کرد
از خدا جلوه ای نمایان کرد
آمد و سینه ها مزّین شد..
وَ شهادت بنامِ جانان کرد
تا در آغوشِ مصطفایی افتاد
خنده بر خاتمِ رسولان کرد
افلح المومنون قرائت شد..
این چنین فتحِ بابِ قرآن کرد
آسمان تا رُخِ علی را دید..
ماهِ خود را دوباره پنهان کرد
"آمد و بیرق خدا پا شد"
"بر روی ما عطای حق وا شد"
جز امیرِ عرب نمی خواهم..
از کَفَش جز رطب نمی خواهم
مستِ مستم ز جامِ آقایم..
شکرِ حق که عِنب نمی خواهم
دشمنانش همیشه خوار هستند
با عدو جز غضب نمی خواهم
دستِ خود را دخیلِ او بستم
غیر از او هم طلب نمی خواهم
کوره ی عشقِ او مذابم کرد
در حرم غیر تب نمی خواهم
"منمسلمانِ مرتضا هستم"
"بینِ خانه ببین گدا هستم"
- چهارشنبه
- 6
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 16:50
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه