انگونه ای که عطر زشیشه فرار کرد
عاشق فرار از همه عالم به یار کرد
دل را نفوذ چشم خمارت شکار کرد
در بهت و حیرتم که نگاهت چه کار کرد..!
ما را به روی بال ملا ئک سوار کرد
سنگ دلم به یک نگهت کیمیا شود
از بند جرم خبط و معاصی رها شود
هرکس به درد عشق شما مبتلا شود
بی شک شبهه شامل لطف خدا شود
بی چاره آن که از سرکویت فرار کرد
صیدی که خود نشسته به دام شما منم
مست و خراب باده ی جام شما منم
در آرزوی بوسه ز کام شما منم
از کودکی همیشه غلام شما منم
خالق مرا فقیر و تو را سفره دار کرد
چون مرتضی علی به دو عالم نگار کیست؟
آیینه دار حضرت پروردگار کیست؟
جبریل را معلم و آموزگار کیست؟
حصن حصین و ناجی و منجی ز نار کیست؟
صفر مرا خدا به ولایت هزار کرد...!
آن ذره ای که از نظرت افتاب شد
در بین خم نشسته و آخر شراب شد
هر کس چشید از می ات عالیجناب شد
باده ز فیض دست تو خوردن ثواب شد
چشم مرا پیاله چشمت خمار کرد
ذکرت مرا به رقص جنون در بیاورد
فطرس به یمن کودک تو پر بیاورد
خالق اگر دوباره پیمبر بیاورد
کی شرزه ای شبیه به حیدر بیاورد؟
حتی خدا به خلقت تو افتخار کرد...
تو درب شهر علم رسول مؤیدی
واضح ترین تلالوء انوار سرمدی
از پای تا به سر تو تماما محمدی
از بسکه مست بوی گل یاس احمدی...
...زهرا تو را برای خودش اختیارکرد
در بین سفره نان حلالم تویی علی
درسرنوشت و طالع و فالم تویی علی
دارم یقین که اوج کمالم تویی علی
بی شک همای رحمت عالم تویی علی
الحق که خوب وصف تو را شهریار کرد!!
بر من مسیر عشق و غمت را نشان بده
بر میتم ز لطف و عنایت تو جان بده
بر این اسیر بی کس و کارت امان بده
بی پرده گویمت،به... استخوان بده
مهرت حواس و هوش مرا تارومار کرد
یک رشته از عبای تو سکان آسمان
خال لب تو نقطه پرگار این جهان
خاک ره تو سرمه چشمان عاشقان
جاروی صحن فاطمه ات با فرشتگان
عالم به دور فاطمه ی تو مدار کرد
- چهارشنبه
- 6
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 17:58
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محمد قانع
ارسال دیدگاه