به یک علت ادامه می دهد آفاق راهش را
که قربانی کند در پایت آخر مهر و ماهش را
خدایت آفرینش را به تسخیرت در آورده
و در دست شما داده است افسار سپاهش را
تو را از اول خلقت به روی دست می بردند
بشر می دید در تو آن نگار دلبخواهش را
چه دارد سفره ات ؟ جنت دهانش آب افتاده
سلیمان می دهد بر کاسه لیسیِ تو جاهش را
از آن وقتی که تابیدی ، طوافت می کند عالم
دمی منظومه از تو برنمی دارد نگاهش را
نیازِ موعظه بر بت پرستان نیست وقتی که
کنارت با عصا انداخته کافر اِلٰه ش را
هم اول کس ، هم آخر کس در این دعوی من هستی
تو در کعبه ، کسِ دیگر بیارد زادگاهش را
که مانند تو در نسل مخالف دوست می بیند
به بدخواهش که مانند تو پس داده سلاحش را
به محشر هم به فکر دوستدار بی نوا هستی
به روی دوش خواهی برد کوهی از گناهش را
- چهارشنبه
- 6
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 18:41
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرس
- شاعر:
-
حامد آقایی
ارسال دیدگاه